دیرگاهیست گلو بغض مکرر دارد چند روزیست قلم حالت نشتر دارد
کوفیان داعیهی مسجد و منبر دارند عمر سعد زمان وسوسهی زر دارد
یادمان هست که اجداد شما کربـــ و بــلا... شیعه از تیـــغ شما داغ به پیکر دارد
بی سبب نیست که از شام، عراق آمدهاید حضرت عمـــهی ســادات بـــرادر دارد!
و شما کمتر از آنید حسین تیغ کشد کمتر از آنکه علمدار علم بردارد
مـــا جوانــان بنیفاطمیِ اربـــابیـــم بیحیا! عمـــهی ما مالکــــ اشتر دارد!
ایل ما ایل عجمهاست که یک کودک ما جگری با جــگر شیـــر برابر دارد
اینکه ما دست به شمشیر و زره استادیم سبب این است که این طایفه رهبـــر دارد
نه عراق است و نه سوریه خیالت راحت کشور ضــامن آهوستـــــ، بزرگتر دارد
وای اگر گرد و غباری به حرم بنشیند تیغ ما شوق به انداختن سر دارد
باید این شهر به آرامش خود برگردد که شب جمعه حرم روضهی مـــــادر دارد...
فتاده در سر ما عجیب میل زیارت
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد